در کتاب تاریخ نیشابور آمده است:
در سفر حضرت رضا علیه السلام به خراسان، کجاوهی امام وارد نیشابور شد و در حال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نامهای «ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند:«ای امام و فرزند امامان، ای سلاله پاک فاطمه زهرا و ای چکیده پرثمر نبوت! به حق پدران گرامیت صورت مبارک و پرنور خود را به ما بنمایان و حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!»
امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانیش منور شد.
مردم همه روی پا ایستادند. صدای گریه از هر سو بلند شد و اشک شوق از دیدهها فرو ریخت. گروهی خود را به خاک میافکندند، عدهای افسار مرکبش را بوسه میزدند، یا گردن می کشیدند تا صورت مبارک امام را ببینند.
ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می ریختند تا سرانجام، بزرگان قوم فریاد زدند:« ای مردم! گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را آزار ندهید، که این کار آزار رسول خداست.»
مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسلة الذهب» (سلسلهی طلا) معروف شد؛ چون راویان آن حدیث همه از معصومین (رسول خدا و ائمه ) و جبرئیل علیهم السلام هستند.
بوزرعه و محمد بن اسلم نیز مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای امام را نمیشنیدند با صدای بلند تکرار کنند.
امام رضا علیه السلام این چنین آغاز کرد:« پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» (کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.)
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود:« آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته اند.»
در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.)
ولی امام اشره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:« بشرطها و انا من شروطها »
(اما در صورتی که به شرطهای آن عمل شود، و من یکی از آن شرطها هستم.)
توضیح: فرمایش امام به این معنی است که توحید در صورتی مقبول درگاه خداوند است که همراه با پذیرش ولایت اهل بیت باشد.
منابع:
بحارالانوار، ج 49، ص 126، ح 3. از کشف الغمه، ج 3، ص 144- 145.
بحارالانوار، ج 49، ص 123، ح 4. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135
Imam Reza (A.S.) saying: 'My father Imam Musa al Kazem (A.S.) told me that he heard from his fathr ImamJfar as Sadeq (A.S.) , who heard from his father Imam Muhammad al Baqer (A.S.) , who herad from his father Imam Ali ibn al Hussain (A.S.) , who heard from his father Imam Hussain ibn Ali (A.S.) , who heard from his father Imam Ali ibn Abi Taleb (A.S.) , who heard from Prophet Muhammad (S.A.W.A.) who heard from Almighty Allah, Who said: the testimony la ilaha ill-Allah (there is no god except Allah) is My impregnable fortress and whoever enter My fortress is safe from My wrath.
In fact, Imam Reza's (A.S.) saying was the same declaration of the principle of Tawheed(Monotheism or the Oneness of God) which Prophet Muhammad (S.A.W.A) had proclaimed in Mecca for the frist time over two centuries ago.
The Imam stayed silent for a while then continued "But it (entering Alla's impregnable fortress) has certain condition and stipulation, and I am one of those conditions.
In other words, Imam Reza (A.S.), by emphasizing on this Hadith Qudsi, meant to stay that acceptance of the 'Oneness of God' and the leadership of Prophet Muhammad (S.A.W.A) and the infallible Imam of his Household, was the prime condition for being safe from Divine Wrath. In fact, the belief in Monotheism wiil only become complete with the acceptance of the leareship of the Prophet's infallible Household.
نظرات شما عزیزان: